عروس دهه شصت

متن مرتبط با «روزمرگی یا روز مرگی» در سایت عروس دهه شصت نوشته شده است

روز تعطیلی

  • روز تعطیلی اومده پرده های اتاق منو داده کنار تا آفتاب بتابه تا وسط اتاق ومیپرسه تخم مرغ کجاس ؟ خوب غیر از یخچال کجا میتونه باشه !یک نگاه بنداز بعد بپرس دیگه دو تخمرغ آب پز خورد وتلویزیون را با صدای بلند روشن کرده .وقتی مطمئن شد منو کامل بیدار کرده آرامبهش ومسکن خورد وخوابید.حالا رواس منم برم مزاحم خوابش بشم ؟خوبه که کار داشتم وزیاد هم بد نشد وگرنه من میدونستم و خودش.دختر دومی شب مهمون داره. دوستش بعد از سالها از کانادا اومده .چندتا کار ازم خواسته،باید انجام بدم واگه بتونم کمی زودتر برم کمکش.در مورد تنور درمانی سرچ کردم هیچی نبود .فقط چندتا تیلیغات در جاهای مختلف شهر خودمون که تنور داشتن همراه با چای وقلیان وپذیرایی...حتما پول خوبی هم میگیرن..معلومه یک چیز من در آوردی همشهری های خودمون هست. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پایان شب سیاه همیشه سفید نیست.

  • امروز جواب ام آر آی اومد و متاسفانه وجود یک غده ۱۴ در ۲۰ میلیمتری در مغز قطعی است.آوردنش بخشدخترک موند پیشش حالش خیلی گرفته شد.اینارو الان برادرم تو گروه فرستاد.حال هممون گرفته شد. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سال قبل همین روز

  • سلام دوستای گلم .بازم فرا رسیدن سال نو را تبریک میگم وامیدوارم این بحران را هم به سلامتی بگذرانیم وروزهای خوبی پیش روی هممون باشه.15 فروردین سال گذشته برای من روز عجیبی بود صبح که از خواب بیدار شدم اح, ...ادامه مطلب

  • پایان ماجرا.

  • فردا ساعت ۱۲ونیم میریم دفتر خونه.وکیل به من گفته تو نیا.چون موقع آوردن جهاز مادرش با حرفای بیرطش عصبیم کردو حالم بد شد .خواهش میکنم اگه اطلاعاتی در این مورد دارید تا شب برام بنویسید..تنها بفرستم دخترم, ...ادامه مطلب

  • پایان سفر

  • روز آخر سفر نمیدونم از خستگی بود یا بی تجربگی که من یک محاسبه غلط کرد وبلیط اتوبوس را برای سه شنبه ساعت ده شب گرفتم .در حالی که کل بعداز ظهرش را بیکار بودیم ومیتوستیم زودتر حرکت کنیم اینقدر بیکار که س, ...ادامه مطلب

  • نوروز 98

  • سلام دوستای گلم امیدوارم سال 98 را به خوبی شروع کرده باشید وسال خوبی براتون باشه..در این جند روز آغازین سال هر بار که تصمیم گرفتم بیام اینجا وتبریکی بنویسم یک خبر بد از یک گوشه از کشور رسیده وحالم را , ...ادامه مطلب

  • یادی از یک دوست قدیمی2(روح انگیز)

  • واما ادامه ماجرای  روح انگیز..راستش در ادامه خاطراتم با روح انگیز میخواستم اینجور شروع کنم که روح انگیز امد و وارد زندگی من شد ومنو باحقوق داشته ونداشته ام آشنا کرد وتحولی در زندگی من بوجود آورد..ولی , ...ادامه مطلب

  • یادی از یک دوست 3

  • یاد خاطره خنده داری از روح انگیز افتادم گفتم اینم بگم.. یه بار من و روح انگیز خوش وخندان از بیرون میومدیم  که ملان (ملیحه)خانم همسایه روبرویی که به کلانتر محله بود اومد طرف ما وگقت زرین نگرانی چیزی بر, ...ادامه مطلب

  • هفنه لازانیا

  • الان داشتم آماده میشدم که برم بخوابم.طبق معمول سری به گوشیم زدم ودیدم خواهرم آنلاین هست ودرست همون لحظه برام پیغام گذاشته واز موضوعی ناراحته.کمی چت کردیم وبرای اینکه کمی بخنده گفتم بذار ماجرای بررسی از مرجع لازانیا طبق کپی رایت , ...ادامه مطلب

  • یادی از یک دوست قدیمی1

  • سلام من بازم اومدم .نمیدونم چی بنویسم اگه بخوام از روزمره هام بنویسم همش باید از درد ودکتر وآزمایش وام آرآی واینجور چیزا بنویسم..توپست قبل گفتم که پاهام خیلی درد داره...چون به نوروپاتی دیابتی  مشکوک ش, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها