عروس دهه شصت

متن مرتبط با «شعر از طرف به برادر» در سایت عروس دهه شصت نوشته شده است

بازگشت از استانبول

  • ما چند روز قبل از استانبول اومدیم تهران والان کنار نوه هام ودختر ودامادم دارم خوش میگذرونم و یکسری کارهای پزشکی همسر داره که اونارو هم انجام میدیم .دیشب رفتیم دربند .شبش هم یه جوری قشنگه وشام هم مهمون داماد جان شدیم .الان هم داریم میریم ایران مال ،چون عید فرصت نشد همه جاشو ببينيم .دلم برای بقیه عزیزانم تنگ شده انشاالله تا چند روز دیگه همرو میبینم.واقعا هیچ جا وطن آدم نمیشه.اینبار که داشتم میومدم هر چی داشتم ومیشد ،جمع کردم وآوردم.یه جورایی دیگه دلم نمیخواد برگردم.حالا قسمت چی باشه.همسر ولی بدون توجه به خواسته‌ من وسن وسال هردومون قصد داره همچنان سرمایه گذاری کنه اونجا.خدارا شکر اینبار اون خانمه زیاد مراوده نداشت باهامون. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • یادی از یک دوست قدیمی2(روح انگیز)

  • واما ادامه ماجرای  روح انگیز..راستش در ادامه خاطراتم با روح انگیز میخواستم اینجور شروع کنم که روح انگیز امد و وارد زندگی من شد ومنو باحقوق داشته ونداشته ام آشنا کرد وتحولی در زندگی من بوجود آورد..ولی , ...ادامه مطلب

  • یادی از یک دوست 3

  • یاد خاطره خنده داری از روح انگیز افتادم گفتم اینم بگم.. یه بار من و روح انگیز خوش وخندان از بیرون میومدیم  که ملان (ملیحه)خانم همسایه روبرویی که به کلانتر محله بود اومد طرف ما وگقت زرین نگرانی چیزی بر, ...ادامه مطلب

  • هفنه لازانیا

  • الان داشتم آماده میشدم که برم بخوابم.طبق معمول سری به گوشیم زدم ودیدم خواهرم آنلاین هست ودرست همون لحظه برام پیغام گذاشته واز موضوعی ناراحته.کمی چت کردیم وبرای اینکه کمی بخنده گفتم بذار ماجرای بررسی از مرجع لازانیا طبق کپی رایت , ...ادامه مطلب

  • یادی از یک دوست قدیمی1

  • سلام من بازم اومدم .نمیدونم چی بنویسم اگه بخوام از روزمره هام بنویسم همش باید از درد ودکتر وآزمایش وام آرآی واینجور چیزا بنویسم..توپست قبل گفتم که پاهام خیلی درد داره...چون به نوروپاتی دیابتی  مشکوک ش, ...ادامه مطلب

  • مراقبت بعد از عمل

  • سلام..سلام اگه بدونید دیروز چه بر من گذشت دلتون به حالم میسوزه..شاید هم خندتون بگیره از هوچی گری من..من خیلی صبورم.ولی اگه بیوفتم تو مود هوجی بازی دیگه کم نمیذارم. روز پنجشنبه همسرم زیاد راه میرفت ومیگفت بس که خوابیدم پام درد میکنه.چون دکتر هم منعی نکرده بود منم اهمیت ندادم...جمعه عصر دیدم پاش تغییر رنگ داده وورم کرده...خیلی نگران شدم.وبه دکتر زنگ زدم وبرنداشت..خواستم ببرمش اورژانس راضی نشد وگغت همون شنبه (18آذر)که میریم بخیه ها را برداره نشونش میدیم.....شنبه  بعداز گذاشن پست قبل شال وکلاه کردیم ودوتایی رفتیم مطب دکتر .دستیار دکتر همین که وضعمون را دید هراسان شد وبعد دکتر اومد واونم ناراحت شد ونوشت برای سونوگرافی وتاکید کردکه زیاد تکونش ندیم...رفتیم نزدیکترین سونوگرافی که دکتر آدرس داده بود....اولش میخواس پذیرش نکنه..گفتم خانم انصافت کجاس من که نمیتونم مریض اورژانسی را دور شهر بگردونم وبغضم گرفت.. خدا راشکر همکار دیگرش اومد وزود پذیرش کرد وگرنه نمیدونم چی میشد دکتر گفته بود که به احتمال زیاد آمبولی کرده وبستری خواهد شد...یه لحظه احساس کردم که توانم داره تموم میشه....حاجی منتظر سونو گرافی بود..من اومدم بیرون و یک به یک زنگ زدم به بچه ها وخواهرم وبا با صدای بلند گریه میکردم ..بهشون گفتم که من دیگه کم میارم وحالم خوب نیست.....در اون حالت اورِِژانسی داداشم و همسر سحر خودشونو رسوندن وتا, ...ادامه مطلب

  • پس از دادگاه

  • وقتی بچه بودم بعضی عوضیا ازم میپرسیدن مادرتو بیشتر دوست داری یا پدرتو..میموندم چی بگم..یا خواهرتو بیشترر دوست داری یابرادرتو .خوب حالا معلومه نوع واندازه دوست داشتنها فرق میکنه ..ولی آخه به شما چه!!میخوای بدونی که چی بشه؟ فکر میکردم بزرگتر که شدم ،این مدل سوالات تموم خواهدشد..ولی تموم نشد که هیچ بیش, ...ادامه مطلب

  • گزارشی از حوزه انتخابات

  • سلام دوستان عزیز . بازم بعداز یک تاخیر طولانی اومد بگم که زنده هستم .نگران نباشید.ولی بسیار پریشان ومضطرب وداغون.به قول بچه ها فقط استرس این مدلی مونده که این مرد به من نده..شرکت در انتخابات کار سختی هست ،مخصوصا برای ما که بسیار نا وارد بودیم.واقعا آدمو فرسوده میکنه .بسیار هم هزینه بر هست.مایی که می, ...ادامه مطلب

  • شنبه نوزده تیر

  • از طرف خواهر زرین

  • سلام به دوستان عزیز این خانه من خواهر زرین هستم . زرین سرش خیلی شلوغه و ازم خواست از طرفش یه پست بذارم و به دوستانش از حال و روز این روزهاش بنویسم .شنبه شب  19 تیر ماه طبق قرار، جلسه خواستگاری خانوادگی و بله برون به طور همزمان و با حضور خانواده خواهرم و دامادهاش و دختراش و من و همسرم برگزار شد . از طرف داماد هم پدر و مادرش و خودش و خاله و شوهر خاله و یکی از فامیلهاشون که دوست خواهرم بود و معرف این ازدواج .جلسه به خوبی و خوشی برگزار شد و قرار روز جشن عقد و نیز میزان مهریه مشخص شد . میزان مهریه رو پدر داماد اعلام کرد واز اونجا که ما خوانوادگی و هممون اهل سازش و م,شعر از طرف به برادر,تبریک تولد از طرف خواهر ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها