هفنه لازانیا

ساخت وبلاگ
الان داشتم آماده میشدم که برم بخوابم.طبق معمول سری به گوشیم زدم ودیدم خواهرم آنلاین هست ودرست همون لحظه برام پیغام گذاشته واز موضوعی ناراحته.کمی چت کردیم وبرای اینکه کمی بخنده گفتم بذار ماجرای بررسی از مرجع لازانیا طبق کپی رایت ی این هفته را بگم برات تا بخندی .ولی بعدش گفتم به جای تایپ در واتس  آپ اینجا بنویسم شما هم بخونید.

چند روز پیش دختر سومی قرار بود شام بیاد خونه ما.منم وسایل بررسی از مرجع لازانیا طبق کپی رایت آماده کردم تا خودش بیاد ودرست کنه.چون کلی کار داشتم ودوروز بعدش قرار بود بریم عروسی خواهر دامادم در تبریز.تازه هم از مسافرت برگشته بودم وکارای خرید وآرایشگاه ورنگ کردن مو هام مونده  بود برای روزای آخر.خلاصه دختر جان اومد وشام را به نحو احسن درست کرد وهممون دوست داشتیم .این در حالیست که من برای خودمون دوتا اگه باشیم اکثرا غذاهای رژیمی درست میکنم ولی خوب یک شب که هزار شب نمیشه ..ما هم میتونیم با کمی رعایت وکم خوردن جبران چرب وچیلی بودن غذا را بکنیم.اونوقت آقای ما با چنان حرص وعصبانیتی غذا را تو بشقاب تکه تکه میکردن که همگی با تعجب نگاه میکردن.حتی یه دفعه بلند شد و از روی کابینت چاقو (کارد نه ها چاقو)رابرداشت وافتاد به جون غذا.که یعنی مثلا سفته..من حتی نوشابه رژیمی هم باشه نمیخورم یا فوقش کم میخورم..که اونم قلپ قلپ خورد.نوشابه هم  من  زیاد نمیگیرم.حالا اون روز داماد گرفته بود ..ولی ما با این سنمون باید رعایت کنیم دیگه..اصلا به روش نیاوردیم وتموم شد..

آهان یادم رفت بگم سر شام یهو سحر رسید وسری زد وهر قدر اصرار کردیم نموند ویه ذره از غذا خورد ورفت واین موند تو دل من وتصمیم داشتم در اولین فرصت برای اونا هم درست کنم .که فرداش زنگ زد وگفت مامان اینقدر کا رریخته رو سرم که فکر نکنم بتونم تا عروسی تموم بشم وبیام ..آخه اولین بار بود ما عروسی راه دور میرفتیم.گفتم ناهارو بیا اینجا وبعد از ظهر کمکت میکنیم وتموم میشی.اونم کارای آرایشگاه وخرید داشت...خلاصه دست به کار لازانیا شدم وتازه موادشو میچیدم َ که آقای همسر رسید ووقتی فهمید لازانیاس غر زد که چه خبره   ومن دیشب نتونستم بخوابم وغذای چربی هست و.....

حالا جرات نکردیم بگیم اون همه نوشابه چی..اونم مجبور بودی بخوری..حوصله بحث نداشتم زود تو زودپز گوشت ولوبیا چیتی ریختم ویه ذره رب ولیمو عمانی زدم شد خورشت لوبیا وتوی  پلوپر برنج گذاشتم ودلمه برگ مو هم داشتیم وخلاصه همه چی عالی شد و نتونس غر بزنه..وچون تنوع غذا زیاد شد  مقداری از لازانیا موند که اونم عصری دادم دست سحر ببره برای شام بچه ها..که چشمتون روز بد نبینه..شب گفت من ظهر لازانیا نخوردم وسهممو بیار..آدم به این آفتابگردانی من ندیدم ..شما دیدید..آخه شب قبلش میگفت من از این خوردم دل درد گرفتم ..حالا میگه..سهم من کو؟؟وتو به فکر من نیستی  ودیدی من نخوردم.....

اینم موند تو دلم وگفتم باشه از موادش مونده وفردا برات درست میکنم.....روز بعدش رفتیم عروسی..دیروز هم غذا داشتیم وامروز درستیدم..راستش هم بخاطر حضرت آقا هم اینکه پنیر پیتزا وقارچ اینا از یخچال تموم بشه..حالا فکر میکنید وقتی رسید خوشحال شد..نه ..نمیدونم چرا وقتی گفتیم ناهار لازانیاس گفت وای دده!!!کاش ماکارونی بود..خودش هم نمیدونست چی میگه..

خلاصه امروز سالگرد سی وهفتمین روز عروسیمون بود.ومن هنوز نفهمیدم که ایشون از چی وکی وکجا وچه رمانی خوششون میاد و یا خوششون نمیاد....کلا ثبات عقیده نداره..هر لحظه یک چیزی میگه وزود تصمیمش عوض میشه وهمیشه هم نظر ورای خودش مهم هست وفکر میکنه درستش فقط نظر خودشه.

شوهرای شما هم اینجورین..خدا نکنه..انشا..که نیستن..

اصلا در اطرافیان چی همچین موردی دیدین..بچه ها رو نمیگم ها آدم بزرگارو میگم

 

 

 

عروس دهه شصت...
ما را در سایت عروس دهه شصت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zarrinpur94o بازدید : 152 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 20:53