سفرهای من

ساخت وبلاگ
به احترام اولین کامنت پست قبل موضوع این پست را سفر قرار دادم.البته سفر ما هفته بعد خواهد بود.

روز شنبه حواله ارز را خداراشکر گرفتیم.چون شایعه شده بود که ممکن هست ارز مسافرتی قطع بشه.امروز هم مقداری لیر گرفتیم که از شانس ما شدیدا قیمتها رفته بالا..البته چیزی که همسرم را بشدت عصبی کرده اینا نیست,اینه که مطالباتش زمانی به دستش رسیده که ارزش پول بسیار پایین امده ودر حقیقت خودش را متضرر میدونه .ولی من سعی  میکنم فکرم را با این چیزها مشغول نکنم .چون اصلا کشش ندارم..مسافرتمون با یکی از دوستان قدیمی همسرم خواهیم رفت که زیاد شناختی ازشون ندارم.البته منظورم همسرشه.راستش اولش این حسین آقا ما را ترغیب کرد به مسافرت.گفت که ما تو استانبول آشنا داریم وبرامون خونه اجاره میکنه. وزیاد میمونیم وارزون تموم میشه .بعد گرفتن بلیط گفت خونه نشد.. بگم یک آشنای دیگه هتل بگیره وتا امروز خبری  نشد ومجبور شدیم خودمون از اینترنت هتل رزرو کنیم.هم برای خودمون وهم اونا..با این حساب فکر میکنم با تور مبرفتیم بهتر بود..لطفا کسانی که جدیدا استانبول رفتن از تجربیاتشون برام بگن.

اولین بار که من پاسپورت گرفتم سال 86 بود وقرار بود عید همون سال با دوتا دخترای کوچک بریم  وان واز اونجا با هواپیما بریم استانبول..ولی نمیدونم چرا همش استرس داشتم که موقع رد شدن از مرز اشکالی پیش بیاد...برای همون به شوخی گفتم میشه قبلش یه سفر کوتاه بریم وان ببینیم پاسپورتهامون کار میکنه یا نه..ودر کمال تعجب همسرم جواب مثبت داد.اوایل  اسفند رفتیم وان ودوتایی گشنیم وخرید کردیم وسه  هفته بعدش یعنی  عید 87 را با دخترا رفتیم وان واز اونجااستانبول.

ما با تور ثبت نام کرده بودیم وصبح زود رفتیم دفتر تور ولی اونجا متوجه شدیم چون مسافر برای استانبول نبوده مارا با اتوبوسی که راهی آنتالیا بود تا وان میبرن واز اونجا مارا میبرن فرودگاه وخودشون میرن آنتالیا ..بعد این اتوبوس اینقدر در مرز معطل شد که لیدر مجبور شد یک ماشین دربست برای ما بگیره تا از پرواز جا نمونیم..کمی استرس کشیدیم ولی به موقع رسیدیم ..

استانبول خیلی شهر بزرگی هست وکلی جاهای دیدنی ومراکز خرید داره ووقت ما محدود بود ..وهمیشه آرزو داشتم که بکبار دیگه برم وبا خیال راحت بگردم که اونم به یاری بدقولی حسین آقا فکر کنم بازم وقت کم بیاریم..

بعد از اون هم یک بار رفتیم انتالیا ویک بار آلانیا..که هر دوبار برادر کوچکم هتل وبلیط وهمه چی را تهیه میکرد وما فقط هزینه اش را می دادیم و هر بار سی نفر بیشتر بودیم و همگی فامیل وآشناوانصافا خیلی خوب مدیریت میکرد.درست مثل یک لیدر کار کشته.انصافا در این دوسغر همسرم چنان اخلاق خوشی از خودش نشون می داد که همه شیفته اش شده بودن حتی برادرم چندین بار به من گفت من در این سی وچند سال شوهرت را نشناخته بودم.هر چند من زیاد دل خوشی از لودگی ها ودلقک بازی هاش نداشتم ولی چیزی نمیگفتم.

خلاصه با این سابقه درخشان سه سال پیش باز هم برادرم داوطلب شد وبا گروهی از دوستان ودامادها ودخترای ما وچند نفر فامیل دسته جمعی رفتیم ارمنستان.انصافا سفر خوبی بود .ولی نمیدونم چرا حاجی جون تصمیم گرفته بود روی دیگرش را به بقیه نشون بده وبد قلقی ولجبازی می کرد وآبروم را برد.منم دیگه تصمیم گرفتم اصلا دسته جمعی مخصوصا با برادرم وفک وفامیل خودم جایی نرم ..هر چند اونا هم از اون وقت تا حالا دیگه برای هیچ سفری  به ما پیشنهاد همسفری نداده اند

سفر هندوستان را یادم رافت بگم. آذر 91 هم دوتا مون با هم رفتیم هندوستان که بسیار خوش گذشت..واقعا سرزمین عجایب هست هندوستان..نمی دونم راست میگه یا نه ولی همسرم همیشه میگه هندوستان بهترین سر من بود  چون تو همسفر خوبی هستی ..منظورش در مقایسه با سفر هست که مجردی وبا دوستاش رفتن..انصافا بقیه همسفر ها هم که از شهرهای مختلف بودن همگی خوش سفر بودن.که عمدتا از اصفهان وشیراز وتهران ومشهد وتبریز وکرمانشاه......بودن..

دو تا هم سفر کوتاه یکی دو روزه به اربیل عراق ونخجوان داشتم که اونا هم خوب بودن وارزش رفتن ودیدن را داشت.

درادامه مطلب خاطرات خواهرم را ازسفر آلانیا وبلاگش براتون گذاشتم..

امیدوارم با دیدن قلم وانشای خواهرم میلتان به خواندن مطالب من از بین نره

 

عروس دهه شصت...
ما را در سایت عروس دهه شصت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zarrinpur94o بازدید : 203 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 20:53