پس از دادگاه

ساخت وبلاگ
وقتی بچه بودم بعضی عوضیا ازم میپرسیدن مادرتو بیشتر دوست داری یا پدرتو..میموندم چی بگم..یا خواهرتو بیشترر دوست داری یابرادرتو .خوب حالا معلومه نوع واندازه دوست داشتنها فرق میکنه ..ولی آخه به شما چه!!میخوای بدونی که چی بشه؟

فکر میکردم بزرگتر که شدم ،این مدل سوالات تموم خواهدشد..ولی تموم نشد که هیچ بیشتر هم شد...کدوم بچه اتو بیشتر دوست داری؟کدوم دامادو بیشتر دوست داری؟

وقتی دوتا نوه داشتم ،یکی دختر ویکی پسر میخواستن به زور از زبون من بکشن که پسرو بیشتر دوست داری!!چون خودت پسر نداری..حالا که شده سه تا پسر ویک دختر ،میگن حتما النا رابیشتر دوست داری ،چون شده تک دختره  

مردم واقعا بیکارن ..بابا بشینید زندگیتونو بکنید؟چیکار دارید با احساسی ترین مسایل مردم...

روز دوشنبه رفتیم دادگاه وهمانطور که در کامنتها اشاره کردم،مردک بعداز اتمام دادگاه  میخواست در خیابان درگیری ایجاد کنه.نمیدونم میخواست همسرمو تحریک کنه واین دست روش بلند کنه .یا واقعا میخواست اینو بزنه ..خلاصه رفتیم به حراست وانتظامت شکایت کردیم واز دستش در رفتیم.ولی خیلی اعصابم به هم ریخت .راستش ترسیدم

خداراشکر دراین سه روز هم همش مهمون بودم وحواسم زیاد به ماجرای اون روز نبود.

این خواهر شوهره خیلی شخصیت متزلزلی داره .شاید خیلی کم هوشه یا هم مارو کم هوش فرض میکنه.یادش نیست چند ماه پیش چه حرفایی پشت سرم نوشته بود..... حالا همه جا میاد میشینه پیشم وازم دلجویی میکنه واز حامد وزنش بد گویی میکنه...رابطه ها که بر مبنای سیاست و حساب شده باشه اصلا خوشم نمیاد ولی راه گریزی ندارم.

امروز جشن تولد هفت سالگی نوه جاری بود ..جاتون خالی خوش گذشت.

به تازگی عضو دوره ای شدم که بیشترشون را نمیشناسم..قبلا چنین کاری نکرده بودم وفکر میکردم برای رفت وآمد وگرد هم آیی باید یک وجه مشترکی بین اعضا باشه ،ولی این بار دل به دریا زدم و دیروز اولین مهمونی بود .سودا هم با من اومد وخوش گذشت..

عروس دهه شصت...
ما را در سایت عروس دهه شصت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zarrinpur94o بازدید : 202 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 6:45