صله رحم 1

ساخت وبلاگ
این روزها در میان صحیتها وبیشتر در شبکه های اجتماعی همش صحبت از اینه که وای قدیما چقدر خوب بود ورفت وآمدها زیاد بود والان کم شده وصفا وصمیمیت از بین رفته واین حرفا..اولا اینو بگم که من از سرزده جایی رفتن اصلا خوشم نمیاد .چه حالا چه قدیما.. واز اینکه این رسم منسوخ شده ،اصلا ناراحت نیستم.ولی با رفت وآمد در حد معقول وبا اطلاع قبلی ویا دعوتی خیلی هم حال میکنم.چه خودم برم چه یکی بخواد بیا خونم.

البته حالا نمیخوام دلایل کم شدن رفت وآمدهای را بررسی کنم.فقط میخوام یکی از عللش را که این روزا به عینه مشاهده کردم را بنویسم واون چیزی نیست جز بیخیالی پدرومادرا وشیطنت بچه ها در مهمونی.والا دیگه مردم  با هزار زحمت وسیله ای میخرن ومیذارن خونشون اونوقت  همیجوری میشینن تماشا میکنن تا بچشون آفتابه رو برداره وخرابکاری کنه خونه مردم.

اردیبهشت امسال با خواهر شوهرم ریتا جایی بودیم وموقع برگشتن اصرار کرد که برم خونشون.

اخه خونه هامون نزدیکه.منم بهش گفتم که شب یک تولد خودمونی برای آیسان گرفتیم  دارم میرم شام درست کنم ودخترا میان،اگه دوست داشتید شما هم بیایید.(پسر بزرگش دانشجوس وشهر دیگس وپسر کوچکش کلاس اوله)مامانم وخواهرم هم قرار بود بیان.خدا شاهده از ته دل دعوتش کردم واونم انصافا خوشحال شد وپیش خودم گفتم از این به بعد هر وقت دخترا خونه ما باشن به اینم میگم.چقدر خوشحال شد.چون از وقتی مادرشوهرم فوت کرده جایی نداره بره.یه دونه خواهر ناتنی داره که خودش زیاد دوست نداره باهاش معاشرت کنه با بقیه خواهر وبرادرا هم قطع رابطس حتی پدرش.فقط با من   وجاریاش ارتباط داره..خلاصه شب شدو اومدن .انصافا از نظر هزینه واینا زحمتی برای من نداشتن.کادوی خوبی هم خریده بود...ولی امان از دست پسر کوچکش یک جا بند نمیشد همش در حال شلوغ کاری وسروصدا بود.حالا دیگه یه دونه بچه شیطون نبود،بچه های مارو هم دنبال خودش میکشوند.اینم بگم که نوه بزرگم  رامتین از  اول از این بچه خوشش نمیومد وهیچوقت بهش رونمی داد ولی اون شب چون سفارش کرده بودم که حتما باید باهاش دوست باشید اونم کم نذاشت وتحویلش گرفت .. واین تحویل گرفتن هم باعث شد که بیشتر خونه رو بذاره رو سرش..ومن از این تعجب میکنم که مادرش حتی بکبار هم بهش تذکر نداد ویا دنبال بچش نرفت ببینه حالا خونه وصابخونه به جهنم .خدای نکرده به خودش آسیبی نرسه.اینم بگم که خونه این خانم هر وقت بری همه جا از تمیزی برق میزنه وهمه چیز مرتب وسر جاشه واین نشون میده که کنترل بچشون فقط برای خونه خودشونه وآزادی وراحت بودنشون خونه مردم.

این شد که بچه ها خط ونشون کشیدن که دیگه اینارو با ما دعوت نکن وشوهرم هم تایید کرد ..

مسله دیگه ای که نمیتونستم که مدیریت کنم این بود که این بچه بنا به دلایلی که در ادامه پست مینویسم این بچه با من خیلی صمیمی شده بود ونوه هام حسودی میکردن ومن نمیدونم چیکار کنم آیا بهشون حق بدم یا مقابله کنم .این حالت وقتی دختر برادرم اینجا بود هم پیش میومد.البته اونجا دو طرفه بود حس حسادت ورقابت..

 

عروس دهه شصت...
ما را در سایت عروس دهه شصت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zarrinpur94o بازدید : 189 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 20:53