من آمدم

ساخت وبلاگ
سلام دوستان گلم.

 

 

راستش وقتی مدتی نمینویسم دیگه نمیدونم از کی وکجا بنویسم.

بعداز عمل تقریبا یک هغته ای استراحت کردم وبعدش یواش یواش زندگی عادی را شروع کردم.نمیدونم همه اینجورن یا من احساس میکنم یک جسم خارحی تو چشمم هست.شاید هم کم مراقبت کردم.یکبار زنگ زدم به منشی دکتر وگفنم میخوام بیام کنترل گفت هیچی لازم نیست .ولی فردا میخوام برم.

راستش روزای اول حالم بهتر بود وروحیه ام حوب بود...فامیل اطلاع نداشتن عمل کردم وکسی برای عیادت نیامد.فقط گروه دوستام اومدن وکلی تدارک دیدم وخیلی  هم خوش گذشت ..کلی هم مهمونی در بهمن ماه داشتیم.دو تا مهمونی دوره بود ودیدار از دختر جاری که صاحب نی نی شدن و اتمام سربازی پسر یکی از فامیلها وچندتا مهمونی ریز ودرشت دیگه ،همه مهمونیها شاد و خوب.ولی نمیدونم چرا اینقدر بی انرزی وکسل هستم .

شاید هم این کسل بودن مال اسفند باشه.چون کلی کار هست و منم زیاد توان ندارم وبی حوصله میشم  امروز خودمو راحت کردم وگفتم خونه تکونی بی خونه تکونی..فقط یک جارو و گردگیری اساسی میکنم  وجابجایی واینا را فعلا تعطیل کردم..هر چند بتدریج کمد ها وکابینتها را با آیسان مرتب کردیم..

خرید هم یکی از معضلات من در این ایام هست ..از طرفی خرید کردن عجولانه در این شلوغی با روحیه ام ساز گار نیست واز طرفی خرید نکنم چه کنم...

دوستی گفته  بود از زندگیت بیشتر بگو ..والا همه چی را نمیشه گفت.حتی در دنیای مجازی..راستش اینجا اسمش مجازی هست بعد از مدتی دوستای اینجا نزدیکتر از دوستای واقعی میشن ..راستش زندگی ما طوری هست که هیچ چیز قابل پیش بینی وعادی ومعمولی نیست..شاید همه میمانکارها اینجوری هستن ولی شوهر من بیشتر بحران ایجاد میکنه.مثلادو سال قبل من میومدم واینجا مینوشتم که ای دادوبیداد دو ماه دیگه عروسی دخترمه ومن هنوز هیچی نخریدم و در همون بحران مالی همسرم کلی پول سر انتخابات شورای شهر به هدر داد و اجبارا بیشتر هزینه ها را با وام وقسط انجام دادیم.واین در حالی بود که شوهرم کلی طلب داشت بابت کارهایی که قبلا انجام داده بود ونمیتونست وصول کنه..واین روزها تونسته مطالباتش را وصول کنه ..هر چند پول چند سال پیش الان به دستت برسه یعنی کلی ضرر ،ولی دیگه چاره ای نبود.همسر هم که علاقه وافر به خرید ملک داره یک ملک کلنگی در یک جای خیلی خوب خرید و در یک اقدام غافلگیرانه به اسم دخترا زد..روز پنجشنبه هم دسته جمعی رفتن وسند زدن ومن تا ظهر با چهار تا بچه سروکله زدم..حالا دیگه در مورد اینکه همسر جان سر انتقال پول به فروشنده چقدر مارو اذیت کرد واز چند روز قبل به این بانک واون بانک فرستاد، هیچی نمیگم که خیلی کارهای خنده دار بود..

خلاصه سند زده شد ومنم دیدم داماد کوچیکه خیلی خوشحاله ودر پوست خود نمیگنجد وهمش از ما تشکر میکنه وهر چی بگم قبول میکنه ،ازش خواهش کردم که دسته جمعی بریم خونه داماد وسطی تا کدورتی که از موقع انتخابات بینشون بوجود آمده بود کامل از بین بره.کلا در ظاهر زیاد زیاد منم منم میکنه ولی دستش درد نکنه حرفمو زمین نینداخت(این اصطلاح ترکیه یادم نیست در فارسی هم کاربرد داره؟)وقبول کرد ..

منم به شوهر جان گفتم حالا که اینطور شد وداماد کوچیکه کوتاه اومد  باید جمعه مارو ببری بیرون ناهار مهمون  کنی برای شیرینی خونه تازه..اونم میگفت خوب به اسم دختراس اونا شیرینی بدن...خلاصه رستوران رزرو کردم ودر عمل انجام شده قرار گرفت..فکر میکردم فوقش 500 تومن میشه که اگه اونجور بود شاید  خودم میدادم پول رستورانو چون خیلی خوشحال بودم..ولی وقتی دیدم یک تومن شد ، از زیرش در رفتم..از اونجا هم دسته جمعی رفتیم خونه داماد وسطی به بهانه اینکه  که هفته قبل معاون ادارشون شده بود وبراش کادو هم بردیم.امیدوارم با رسیدن بهار سردی روابط بین این دوتا داماد هم گرم بشه..

راستی با خواهرم قرار گذاشته بودیم اگه اینا با همدیگه اولین رفت وآمد بکنن فلان نذری را به جا بیاریم .ولی اینقدر زمان گذشت یادمون رفته نذرمون چی بود..

زمستان پارسال که هنوز در بحران مالی بودیم ،یکبار شوهر جان چک داشت ومن خریت کردم وبه اجبار گفتم بریم طلاهای منو بفروش چه میدونستم طلا سه برابر خواهد شد..میگفتم فوقش دوسه ملیون میذاره روش و بعدا میخره ..بعلاوه هر چی  پس انداز هم داشتم همه را خورد خورد دادم بهش ورفت ..ولی این روزا که دست وبالش باز شده وکارگاهش را فعال کرده وخونه میخره اصلا به فکر باز پرداخت بدهیهاش به من نیست.منم  کمی سرسنگین شدم باهاش..دیشب گفت نگران نباش دیگه نوبت طلاهای توست..ولی نمیدونم جدی گفت یا نه وآیاتو این اوضاع گرونی طلا مصلحت هست یا نه طلا بخرم.

البته من پس اندازم را به همسر لو نمیدم هیچوقت .ولی سر شراکت مدرسه وانصراف من ،افهمید که چقدر از موسس پس گرفتم ..البته حوگیر شدم وبازم میتونستم لو ندم.

عروس دهه شصت...
ما را در سایت عروس دهه شصت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zarrinpur94o بازدید : 218 تاريخ : سه شنبه 14 اسفند 1397 ساعت: 19:16