نوروز 98

ساخت وبلاگ
سلام دوستای گلم امیدوارم سال 98 را به خوبی شروع کرده باشید وسال خوبی براتون باشه..در این جند روز آغازین سال هر بار که تصمیم گرفتم بیام اینجا وتبریکی بنویسم یک خبر بد از یک گوشه از کشور رسیده وحالم را خراب کرد ومیدانم که شما هم دست کمی از من ندارید واخبار این چند روز واقعا ناراحت کننده هست..امیدوارم که لااقل روزهای آتی مسافران سیل زده وهمه هموطنانمون به سلامت به خانه هاشون برگردن.بمیرم برای اونایی که عزیزی از دست دادن وبا ناراحتی وپشیمونی برمیگردن.حدا حودش کمکشون کنه....

 

 

 

روز اول  نهار خونه مادرم بودیم وبعد از اون به عید نویی(قارا بایرام) گذشت و روز دوم یکی دوجا رفتیم عید دیدنی که خبر رسید داماد خان دایی مادرم در مسافرت سکته کرده وفوت کرده ..نکته جالبش این که باجناق این آدم که پسر عموش هم بود درست 20 سال پیش در همون روز در  مسافرت و در بازار وکیل شیراز فوت کرده بود..

این دایی مادرم 4تا دختر داره داماد اولی که گفتم سرنوشتش را ..

دختر  می زندایی ما بود 25 سال پیش از دنیا رفت ودایی ما تجدید فراش کرد وبنا به دلایلی رابطه اش با این خان دایی قطع شد .ولی مادرم اینقدر این داییش را دوست داشت که حاضر به قطع رابطه نشد ودوست داره در مراسماتشون حضور فعال ذاشته باشیم..باری این دایی ما هم که به هر حال داماد دومی حساب میشه پاییز گذشته ار درخت گردو سقوط کرد وجان به جان آفرین تسلیم کرد..

واما دختر سومی چهل سال پیش دلداده یک آقا معلم جوان شد ودر دوران نامزدی بر اثر یک صانحه دلخراش پسره از دنیا رفت ودوسال بعد به اصرار خانواده همسر یک کارمند بانک شد وزندگی بدی نداره..

داماد جهارم هم که گفتم چند روز پیش فوت کرد

واما این خان دایی مادر یک پسر عزیز کرده هم داره که چشم وچراغ خانوادس..اونم یک هسر خوب وزیبا داشت تقریبا همسن وسال من..وهمزمان ازدواج کرده بودیم.ولی سالها بچه دار نشده وبعد از کلی دکتر ودرمان سال 72 صاحب دوتا بچَه شد یکی فروردین ویکی اسفند..ولی متاسفانه جند سال بعد این عروس خانم هم بر اثرهپاتیت ویک دوره سخت بیماری از دنیا رفت..

خانم خان دایی هم جند سال بعد از عروسش فوت کرد وحالا خان دایی در آستانه 90 سالگی با همسر سومش زندگی میکنه واصلا عین خیالش نیست که این همه مصیبت براش وارد شده.خودش میگه من هیچوقت غصه چیزی را نخوردم و خلاصه خیلی ریلکس هست .حتی میتونم بگم در مراسم  این عروس وداماد ها یک جور حالت غرور ونشگی داره که ببینید اینم مرد ومن موندم...مادر شوهر منم هروقت کسی میمرد یا مریض میش همچین حسی داشت. حتی خواهرای خودش..

حال اینارو گفتم که برسم به سوتی مامانم .شب چهارم عید همگی دسته جمعی خونه سحر بودیم برای عید دیدنی..صحبت این خان دایی شد ومادرم یهویی گفت ماشالله هزار ماشالله داییم چهارتا دامادش مرده ولی هنوز از ناصر ما (برادرم)جوونتر وخوش آب ورنگتره..واین در حالی بود کخ دو تا داماد خودش وداماد من حضور داشتن .خداراشکر نشنیدن..البته اون ماشالله مال وجود نازنین داییش بود ،ولی بد جور گفت..حالا اون هیج با خنده وشوخی ردش کردیم چرا دایی نود سالتو با داداش ما مقایسه میکنی..اصلا متخصص ضایع کردن بچه هاشه..اصلا هم خودش را از تک وتا نتنداخت که سوتی داده وهی حرفشو تکرار میکرد.

تازه این خان دایی زمانی که دخترش زنده بود همه جوره صدمات مادی ومعنوی به مادرم زده که اثراتش به ماهم رسیده وهنوزم ادامه داره ولی مادرم همچنان عاشقشونه.

َ

 

عروس دهه شصت...
ما را در سایت عروس دهه شصت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zarrinpur94o بازدید : 193 تاريخ : سه شنبه 27 فروردين 1398 ساعت: 10:24