کارگر شلخته

ساخت وبلاگ
یک خانومی هست که گاهی برای کمک در کارهای خونه میاد.هم محسناتی داره هم معایب..خوبیش اینه که با ادب هست دستش پاکه پرحرف نیست زیاد ت چشمداشت نداره ا .وخوش قول هست..ولی ایرادش چیه کا رو با عحله انجام میده  وهر جا را قثط یکبار دستمال میکشه واگه لکه ای مونده باشه بیخیال میشه وانتظار داره وقتی زود کارش تموم شد همون موقع مرخصش کنیم بره .درحالی که گاهی حجم کار برای آدم مهم نیست وکیفیت مهم هست...اسم این وظیفه هست .نمیدونم پدر .مادرش چرا این اسم را براش انتخاب کردن.حدودا چهل سال داره وتازگی برای باردوم ازدواج کرده ویک پسر چهار ماهه داره.یک خانم دیگه هم هست به اسم عزیزه .اون کمی مسن تر هست وسه تا بچه داره ولی خیلی باسلیقه هست ولی وقت گرفتن ازش سخته.برای اسفند نتونستم از عزیزه وقت بگیرم .از وظیفه هم خودم نخواستم وقت بگیرم وبا خنده میگفتیم یک جاروی سرسری  مدل وظیفه را خودم هم میتونم بکشم..ولی چند روز پیش خواهرم گفت من از وظیفه دوروز وقت گرفتم .چون میدونم به پولش احتیاج داره .خودم زیاد کار ندارم .میخوای بگم بیاد خونه شما واینجوری شد که پنجشنبه با وظیفه خانم خونه تکونی کردیم.دیگه عادت کردم واز کاراش حرص نمیخورم..دلم هم براش میوزه.مثلا میگم این اتاق را تمیز کن تا من برم به غذا سر بزنم ودستمال تمیز براش بیارم میگه تموم شد.پنجره اش را هم پاک کردی؟بله ..زیر شوفاژ..روی شوفاژ   زیر تخت ..همش میگه بله وزیاد هم حرف نمیزنه..جالب هست آخر کار هم رنگ وروی خونه عوص میشه ..دیگه زیاد سخت نگرفتم و گفتم اتاق بچه ها را هم تموم کن وبرو راستش دلم سوخت واحساس کردم خیلی خسته هست ووقت ناهار نشسته داشت چرت میزد..بیست  دیقه نشد دوتا اتاق را هم گربه شور کرد ورفت وبعد از رقتنش دیدم نه تنها شیشه ها را پاک نکرده حتی به کف پنجره ها هم دستمالی نکشیده..

 

با تمام این توصیفات نمیتونیم ولش کنیم .چون هم احتیاج داره .هم گاهی که آدم نیاز صروری داره این هرجا باشه خودشو میرسونه..مثلا  وقتی مهمون داری وفقط یک جاروی معمولی وپذیرایی میخوای خوبه..

خلاصه اینم شد خونه تکونی ما .ظاهر خونه خوب شده ..تا عید هم روزی یک کار بزارم تو برنامه تموم میشم..مثلا یک روز لوسترا.یک روز سرویس بهداشتی  یک روز شیشه های جا مونده....پله ها را تمیز کرد ولی تا اون روز بازم کثیف میشه واینبار خودم با سبک خودم تمیزش میکنم.

حیاط وپارکینگ هم هست اونو چیکار کنم.خم نمیتونم بشم.باید با شلنگ بشورم تو این بی آبی

بعد عید باید بگم عزیزه بیاد..

در فکر یک مسافرت داخلی هستم ..زیاد دور نباشه..چیزی به فکرم نمیرسه..خواهر شوهر کوچیکه میگه ایام عید تهران خوبه.یک خونه اجاره کنیم شریکی دوتایی ..شاید هم سه تایی با سوری..شاید هم سوری رای اونو بزنه ودوتاشون برن ومارو قال بذارن ..زیاد مهم نیست برام..اون وقت هتل میگیریم....

شوهر چان خونه را فروخت و زده به سرش که با پولش در استانبول خونه بگیره..استرس دارم .میترسم سرش کلاه بذارن.اصلا به چه درد ما میخوره..من دوست دارم تو شهر یا مملکت خودمون سرمایه گذاری کنه..اصلا علایق ما براش مهم نیست وفکر میکنه هر چی خودش میپسنده فقط اون درسته.اونجوری هم نیست که بشه با حرف قانعش کرد.حرف حرف خودشه..به هر قیمتی..امشب با احتیاط وبه آرومی میگم کاش این خونه را هم بفروشی ویک خونه لاکچری وبزرگ همینجا بگیری..اصلا گوش هم نکرد و با مزاح ومسخره نشنیده گرفت..

عروس دهه شصت...
ما را در سایت عروس دهه شصت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zarrinpur94o بازدید : 180 تاريخ : سه شنبه 27 فروردين 1398 ساعت: 10:24