مهمان سرزده

ساخت وبلاگ
من معمولا کارام دقیقه نودی هست .ولی نمیدونم چی شد که چند روز پیش حوصله  ام کشید وچیدمان خونه را عوض کردم وهمه مبلا وصندلی ها را دور تا دور خونه چیدم تا برای تولد آماده باشه واز شانس من یکی از آشناهای حاجی از تهران اومده بود و پریروز زنگ زد که فرداشب یعنی دوشنبه میخوام بیام دیدن شما .ما هم گفتیم شام تشریف بیارید  .وسط این همه کار یک روزم تلف شد.کلی کار برای دیروز برنامه ریزی کرده بودم..تازه مجبور شدم دوباره مبلها را به حالت اول بر گردونم .ولی در کل خوش گذشت .

دیروز وامروز از بس کار کردم کمرم تیر میکشه.

راستی مثلا رفته بودم مرخصی. ولی امروز موضوعی پیش اومد حیفح اومد داغ داغ تعریف نکنم.

حاجی یک  فامیلی داره همسن منه وبا خواهر شوهرم خیلی جیک تو جیک هستن.با ما هم روابط حسنه ای داریم .شوهرش پسر عمه شوهرمه.تو مراسمات رسمی همیشه هم دیگر را دعوت میکنیم.ولی این اواخر یکی دوبار مراسمی داشته که جاری ها وخواهر شوهرم وحتی دختراشون را دعوت کرده ومنو دعوت نکرده.منم اصلا نه ناراحت شدم ونه به روش آوردم وتصمیم گرفتم  مثل خودش رفتار کنم .وتولد دعوتش نکردم.

امروز زنگ زده وایسان جواب داده.اولش تبریک گفته وبعد گفته همه را دعوت کردی چرا من ونازیلا را دعوت نکردی.به مامانت بگو دو تا صندلی اضافه بذاره.ما هم میاییم.

یعنی از عصر شوکه شدم از این همه پررویی.فکر کنم از اثرات هم نشینی با خواهر شوهر جانه

عروس دهه شصت...
ما را در سایت عروس دهه شصت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zarrinpur94o بازدید : 167 تاريخ : جمعه 24 خرداد 1398 ساعت: 15:24