نامه برای دوست

ساخت وبلاگ

این نامه را پیش نویس کردم برای دوستی که واسطه این ازدواج بود.شاید هم هیچوقت نفرستم براش ولی نوشتم دلم آروم شد..امروز یه دوست دیگه ای زنگ زده بود از شانس من ودخترم متاثر شد وسرزنشم میکرد که چرا از همه حق وحقوقتون گذشتید..اینجور آدما باید تنبیه بشن..ولی راستش من میترسم اینجور آدما خطرناکن ممکنه به آدم آسیب بزنن.چند وقت پیش یه پسره زده بود جلوی دادگاه زنشو کشته بودد..با خوندن این این کمی از مصائبی که بر ما رفته را متوجه میشید


سلام گلی جان از اینکه در این مدت چند باری وقتت را در اختیار من گذاشتی   وسعی کردی ازم دلجویی کنی ممنون..ولی هر بار حرف یا جمله ای گفتی   که خیلی اذیت میشم از یاد آوریش.از این به بعد هم اصلا در این باره باهات حرف نخواهم زد.همانطور که ذاتا هم خودتو کشیدی کنار وهیچ کمکی به من نکردی.
در حالی که وقتی قبل عقد هردو شون  ومن پشیمون شده بودیم تو خیلی دلسوزانه اومدی جلو واوضاع را آرام کردی..یک معرف معمولی اینکارو نمیکنه..میگه خودتون میدونید .مخصوصا که پویا خودش اومده بود باهات حرف زده بود وگفته بود که از تعهد وازدواج هراس داره.
تو اگه اونطور که ادعا داری خیلی میفهمی باید میدونستی این یک هراس عادی نیست وبیماریه..

در ضمن با دخترم  هم حرف زدی واونم تو راضی کردی.
حتی وقتی اسم اون زن اولش را از تو پرسیدم تا برم تحقیق کنم،گفتی اینقدر حساس نشو دختر ت راضیه ..میری میپرسی،اونا هم معلومه که یه چیزی میگن دلسردت میکنن..از کار دخترشون که نمیگن..یعنی با این جمله کلا پویا را تایید کردی.
ولی حالا میگی من خبر نداشتم .اینا کار یک معرف نبود.تو همه کاره اونا بودی  . ولی حالا میگی من سالها با اینا قطع رابطه بودم.وهمه تقصیرا رو میندازی گردن من ومثل استاد دانشگاه منو نصیحت میکنی.که واقعا این نصیحت ها حالمو بد میکنه

حالا اینا به جهنم مال گذشته هست..ولی تابستان امسال که مشکلمو باهات مطرح کردم ،اولین جمله ای که گفتی این بود.شوهرم میگفت من میدونستم این وصلت سر انجام خوشی نخواهد داشت.
من با این حرف خیلی داغون شدم ،ولی چون روی کمکت حساب میکردم به روم نیاوردم..چند روز بعدش خیلی دوستانه ازت که یک پیغام از طرف من به اونا برسونی وبگی برای طلاق توافقی رضایت بدن..صداتو بردی بالا وبازم نصیحت کردی وگفتی نمیتونم ومنو ترسوندی وگفتی پدر پسره دستش درازه وهمه جا آدم دارهودیگه از من سراغی نگرفتی نمیدونم منو از چی ترسوندی.
این پسر کل زندگی منو به هم ریخته دخترم همش مریضه وزیر سرم.خودم اعصابم داغون. داماد  بیچاره را تا مرز سکته برد والان براش عمل نوشتن..امیدوارم هرچه زوتر به سزای اعمالشون برسن

اون روزم که بازم زنگ زدم دردودل کنم گفتی هر بلایی سرت اومد ریتا آورده.
یعنی تو با همه این اوصاف عمق فاجعه را درک نکردی.دوست داشتی ریتاا یا هر کس دیگری هیچی به من نمیگفت وبچه من تا قیامت میسوخت ؟

یا در توجیه کارای پویا میگی حتما تو خیلی بین داماد هات فرق گذاشتی واونو تحریک کردی..یعنی منو اینقدر نفهم فرض کردی

بالاخره اندکی کاراشو بهت گفتم میخوای باور گن میخوای نکن.اگه منو مقصر میدونی واونا را برحق امیدوارم اونی که کشیدم تو هم بکشی..که دلم دریای خونه دختر دسته گلم سه سال این همه سختی کشید..کلی ضرر مالی کشیدیم.تازه تو داری منو نصیحت میکنی 

وقتی بهت میگم فامیلت آخرین ذره طلاها شو از ما گرفت ولی طلاهای ماراخوردن.تو هیچی نمیگی..یا عید امسای دوتومن ونیم داده بودم دخترم ولی اون پررو یک ونیمش را از دستش گرفته بود..هیچی نگفتم اونا هم یه آب روش..از وسایل شخصی که من گرفته بودم اصلا سراغ نگرفتم‌ولی اون زن سلیطه اینقدر شعور نداره که وسایل شخصی هرکس متعلق به خودشه ودر هرحال نباید دست زد..لباس کهنه به چه دردی میخوره،جز اینکه بذاره رو دیوار بفروشه.خداراشکر ما طبعمون بلندتر از این حرفاس

در ضمن در مورد اون حرفی که مهری در باره هوو بودن دوخواهر گفت به هرکس گفتم همه گفتن ما تو عمرمون حرف به این زشتی نشنیدیم واینا تراوشات یک مغژ کثیف هست

حالا همه اینا به یک طرف پدر پسره من و وخانواده ام را نفرین میکرد..پسر عمه سرزنش والتماس میکرد..عمه ومادر توهین وفحش میدادن .ولی خود پویا چیکار میکرد ،شادوشنگول بود..هی با یک ماشین میومد تو کوچه بعد دختر عمه اشو سوار میکردو دنده عقب میرفت بیرون واینقدر ادا در آورد که زد شیشه های بوفه را شکوند..پدرش گفت پولشو میدیم.گفتم شما اگه حلال وحرام میدونستید پول طلاها را میدادید.شیشه چه ارزشی داره.
حتی در جلسه مشاوره دادگاه هم گفته من از اول راضی نبودم وپدرومادرم واحتمالا خاله گلچین (البته اینو من میگم)منو به زور وادار به این‌کار کردن

گلچین آخه تو میگی میخواستی تحقیق کنی..مگه من یادرو همسایه وهمکار کف دستمون را بو کرده بودیم که این به زور سر سفره عقد نشسته.اینو فقط شما میدونستید.
یا من از کجا میدوتستم این بی خاصیت به زور سر حجله رفته.همه مشاورای شهر میشناسنش..میگن آهان همون که دوهفته مونده به عروسی پشیمون بود  وبا پدرو فامیلش میومد پیشم..بعد  با دیدن سوین تعجب میکردن..میگن ماهم فکر کردیم چه زنیه که این نمیخواد

طرف رجولیت نداره..ششماه ششماه به زن جوانش نزدیک نمیشد..در عوض چی داره.ترس از تعهد ترس از ازدواج گاموفوبیا پارانویید سایکوتیک ..تو بازم منو نصیحت کن

فقط دخترای سوری نیستن که این زنگ زده.گیرم اونا دشمن ودروغگو همه همکلاسیهای دبیرستان دانشگاه باشگاه آرایشگاه وبه تازگی دخترای همسایه هم تماس میگیرن واز کارای زشت این میگن حتی زنای فامیل خودشون..مگه میشه این همه آدم دروغ بگن.

ولی خوب هیچکس حاضر نمیشه بیاد شهادت بده.البته یکی دونفری گفتن ما میاییم ولی همسرم گفت پای بچه مردم را به دادگاه باز نکنید.

 

من مهری رانفرین نمیکنم برای کاری که با من کرد.خوب مادره فکرکرده اگه پسرش یک زن همه چیز تمام داشته باشه اداهاش از سرش میوفته.ولی نیفتاد وبدتر شد.ولی به خاطر توهینی که اونروز کردودست روم بلند کرد حلالش نمیکنم.
همچنین یه بارم یقه دخترموو گرفته وگفته ببین سحر از شوهر فاسدش دفاع میکنه ولی تو پشت شوهر دسته گلت نیستی وبچه من زهره ترک شده .چون  بچه های  من به این جور رفتارعادت ندارن.. تازه خوب شد معنی دسته گل هم فهمیدیم

حالا مهری هیچ..اون منیژه ودختروپسرش اونجا چکار میکردن ..من به اون زن در این سه سال ذره ای بی احترامی نکرده بودم..یکی نیست بگه به تو چه تو چرا طلاق دخترتو گرفتی

عروس دهه شصت...
ما را در سایت عروس دهه شصت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zarrinpur94o بازدید : 142 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 16:30