خداحافظ۹۸

ساخت وبلاگ

سلام دوستای گلم.در آخرین روز سال پر ماجرا وپراز استرس دلم نیومد بیخبر بذارمتون.امیدوارم همگی خوب باشید وسال جدید برای همتون سالی خوب وپراز شادی وخیر وبرکت باشه.اینروزا اصلا دستم به نوشتن نمیرفت.چون غیر از کرونا موضوع دیگه ای که نبود.حتی میخواستم در مورد عمل چشمم و خاطرات بیمارستان بنویسم که اصلا حوصله ام نکشید.من 29 بهمن عمل کردم عمل خیلی راحتتر از قبلی بود و زیاد احتیاج به استراحت پیدا نکردم.با این دستشون درد نکنه دخترا همه کارهارو میکردن تا من خسته نشم.از روز دوم عمل هم که زمزمه این بیماری همه گیر شنیده شد دیگه دخترای بزرگتر اینطرفا نیومدن که نیومدن.دلم برای همشون تنگ شده.فقط سحر یک با برای عیادتم اومد همون شد.

یک بهمن هم که زن داداشم در تبریز عمل شد وبرادرم شبا میرفت خونه دخترم میخوابید.من خیلی نگران بودم بخاطر شیوع بیماری..از طرفی از روی دامادم خجالت میکشیدم.اینا هیچوقت هیچ کاری برای بچه های من نکردن الان با چه رویی میره خونشون.ولی خدارا شکر به خیر گذشت والان هم زنش بازم رفته خونه مادرش و بچه ها بازم تنهان ومامانم بهشون میرسه..

ما هم که کلا در قرنطینه هستیم ونمیتونیم کمکی کنیم.

روز سه شنبه به خواهرم گفتم من سبزه نذاشتم ومیرم از بیرون بگیرم اونم گفت از بیرون نگیر بهداشتی نیست.(بیچاره اونایی که دلشون به این فروش  شب عید خوش بود)بیا من بدم.عصر که رفتم اونو بگیرم گفتم بیار پایین من نیام بالا..وای که چقدر حال داد اون چند دیقه دیدار هول هولکی واز فاصله دور..بعدش دیدم همه با ماشین اومدن دور دور وگهگاهی ترقه ای در میکنن.دلم به حال بچه ها سوخت .تو این روزا اصلا بیرون نرفتن.زنگ زدم وگفتم حاضر بشید بریم بیرون دوری بزنیم.با ماشین کمی خیابانهای اطراف رادور زدیم انصافا  اکثرا رعایت کرده بودن وگاها یک اتیش جلوی خونه ها روشن بود ولی تجمع نبود.با این حال جایی خوندم که بیشترین آمار تلفات  وصدمات ناشی از مواد آتش زا بعد از تهران استان ما بوده..خلاصه من که ندیدم...

دیروز صبح خبر رسید که همسر دختر عموم فوت شده..اولین چیزی که به فکر همه میرسید بریم یا نریم.از میان این همه فامیل فقط من وهمسرم ویکی دیگه از دختر عموها بودیم وچند نفری از فامیل مادری دخترعموم وفامیلای نزدیکشون..با اینکه آدم متمول وسرشناس وخوش نامی بود خیلی غریبانه به خاک سپرده شد.مراسم هم نگرفتن..مامانم میگه دولتدی نین شانسی اولار(آدم ثروتمند شانس میاره) هزینش موند تو جیبشون..

م این کرونا با همه بدی هایی که داره بعصی چیزارو یادمون داد که ای کاش به زودی ریشه کن بشه ولی این تغییرات مانگار بشه..اول از همه رعایت بهداشت.مثلا من از اینکه اکثر نانواییها همزمان به پول ونان دست میزدن معذب بودم.. اینکه مراسم تدفین اینجوری خلاصه شد وبه جایی برنخورد.اینکه تو ادارات باساعات کار کمتر همون مقدار کار انجام میشه.اینکه بچه ها دم به دیقه نگن حوصلمون سر رفت همش بیرون وغذای بیرون وآخر از همه که هر وقت میگم شوهرم میخنده ومیگه بالاخره به آرزوت رسیدی..اینکه از دست مهمونای ناخوانده وسرزده راحت شدیم..اصلا این رسم کلا برافتد! چه شود..مننظورم عید دیدنی نیست ها این مهمونای سر گردانی هستن  که ول میگردن ووقت وبیوقت در میزنن.من چهل سال زحمت کشیدم تا این فامیل شوهرو یاد بدم که آقا اینجا پارک ورستوران نیست هروقت حوصلتون سر میره سرتونو میندازید پایین ومیایید اینجا..لا اقل یک ساعت قبلش زنگی بزنید.

 

شما چجوری گذراندید این ایام در خانه بمانیم را..موندید یا بیخیالش بودید..چهارشنبه سوری را چه کردید.عید را چگونه برگزار میکنید.همش که نباید من بنویسم شما هم اکثرا قلم خوبی دارید .کامنتها را باز میذارم ایام عید بیایید وبنویسید .اصلا اگه منم نبودم با هم چت کنید حوصلتون سر نره..

خونه تکونی را چیکار کردید.من که دست به هیچی نزدم .فقط غذا درست میکردم وهمرو دخترا کردن .منم از همینجا از هردوشون تشکر میکنم..

 

98 که با سیل اومد وبعد  از کلی حادثه با کرونا میره .در زندگی شخصی هم برای من سال پر ماجرایی بود.ولی بازم باید خداراشکر کنیم  وامید به رورهای بهتری داشته باشیم.

عروس دهه شصت...
ما را در سایت عروس دهه شصت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zarrinpur94o بازدید : 166 تاريخ : پنجشنبه 4 ارديبهشت 1399 ساعت: 12:02